تحریف ناپذیری قرآن
سید مرتضی عسکری
*کیهان اندیشه:چه تمهیداتی در متن قرآن بگار گرفته شده تا این کتاب آسمانی در عصر نزول و نیز در طول قرنها مورد دستبرد و تحریف قرار نگیرد؟
-پرسشی که طرح گردید بسیار ظریف و قابل دقت است و پاسخی عمیق و پژوهشی گسترده را میطلبد ولی در این گفتگوی کوتاه ناگزیریم که تنها اشارهای به بخشی از آن تمهیدات داشته باشیم:1-یکی از علل تحریف کتب آسمانی پیشین که بر امم قبل از اسلام نازل شده، تعارض محتوای پیام وحی با منافع زورمندان و سلطه جویان بوده است.از این رو گروهی از آنان به کتمان حقایق کتب آسمانی روی آورده و گروهی دیگر به حریف آن کمر میبستهاند.و اما قرآن که کتاب جاوید الهی برای بشر است و هیچ کتابی پس از آن جای گزین نخواهد شد، بدیهی است که باید تمهیداتی را در این راستا تدارک دیده باشد تا از این طریق جاودانگی آن را تضمین کرده و نیز از تحریف و دستبرد مغرضان مصونیت بخشیده باشد.
یکی از تمهیدات الهی در این جهت، عبارت است از بیان کلیات و اصول در قرآن و واگذاری شرح و تفسیر آن به سنت پیامبر(ص).از جمله اینکه در قرآن هرجا نام برگزیدگان الهی و انسانهای شایسته زمان نزول وحی به میان آمده، به نام تصریح نشده است، چنانکه هر جا فرد یا جریانی مورد مذمت و لعنت قرار گرفته، نام آن فرد یا جریات آفرینان درمتن قرآن ذکر نشده است.
این شیوه عمومی قرآن است، و البته فقط در مورد مذمت ابو لهب و همسرش، استثناءا این شیوه بکار گرفته نشده و این خود حکمتی دارد، و نقض آن قانون کلی بشمار نمیآید زیرا عداوت خاص ابو لهب و همسرش نسبت به اسلام و موقعیت او در میان عرب و وابستگی او به قریش که قبیله خود پیامبر بود، بسیاری از موانع را از میان برداشته و تصریح به نام شخص او، خطری را به دنبال نداشت، بکله خود تذکر و هشداری بود به دیگر آتش افروزان کفر و عناد.
خداوند، توضیح و تفسر و شرح کلیات و اصول قرآنی را بر عهده رسولش نهاده است.بدین جهت میبینیم که در آیه«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» نام یکایک اهل البیت مشخص نشده، ولی وقتی به سنت مراجعه میکنیم، میبینیم که رسول خدا(ص)به روشنی، مصداق این آیه را تعیین و تبیین فرموده است.
در حدیث کساء رسول اکرم(ص)با مقدماتی کساء را بر سر خویش و علی(ع)و فاطمه(ع)و حسن(ع) و حسین(ع)افکنده و با تلاوت این آیه مشخص میسازد که آیه در شأن آنان نازل شده است. رسول خدا(ص)به هنگام پنج وقت نماز به در خانه فاطمه(ع)و علی(ع)میرفت و میفرمود: «السلام علیکم یا اهل البیت».
یا در داستان مباهله«قل تعالوا ندعوا ابنائنا و ابائکم...»قرآن نفرمود:قل تعالوا ندعوا ابنائنا الحسن و الحسین و نسائنا فاطمه و انفسنا علیا...زیرا اگر این نامها در قرآن میآمد، زورمندان بنی امیه و معاویه بر ایشان قابل تحمل نبود.
و اگر در آیه«یا ایها لرسول بلغ ما انزل الیک»کلمه«فی علی»مورد تصریح قرار میگرفت آنان که چشم به حکومت آینده دوخته بودند، با قرآن چه میکردند؟!
در سوره«انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر»نام توهین کنندگان به پیامبر نیامده است.کسانی که پس از وفات آخرین پسر پیامبر(ص)وی را ابتر و مقطوع النسل میخواندند و هدفشان آزار و اذیت رسول خدا(ص)بود کیانند؟خداوند نفرمود:«عاص بن وائل -پدر عمر و عاص-هو الابتر»یا نفرمود«امیة ابن الخلف هو الابتر»نام این کینه توز بد زبان را پیامبر معرفی میکند.
اگر در قرآن ذکر میشد«و الشجرة الملعونه»بنی امیه است، طبیعی بود که وقتی آنان حکومت را در دست میگرفتند، کمر به حذف و نابودی این بخش از قرآن میبستند.
همچنین آیه«اذا جاء کم فاسق بنبأ فتبینوا»درباره ولید برادر رضاعی عثمان نازل شده که در زمان حکومت عثمان حاکم کوفه گردید.و نیز در سوره منافقین نام عبد الله بن ابی که سوره درباره او نازل شده، نیامده است.در آیه«ان الذین ینادونک من وراء الحجرات»نیز نام ندا کنندگان ذکر نشده است.و نیز در دهها آیه دیگر.
ولی با این حال خود قرآن، راه را برای شناخت چهره مدح شدگان و نیز نکوهش شدگان نمایانده و فرموده است:«هو الذی انزل الیک الذکر لتبین للناس ما نزل لهم...»
2-از دیگر تمهیدات الهی برای مصون ماندن قرآن از تحریف، نزول تدریجی قرآن، آنهم با سبک و برنامهای ویژه است.در مدت بیست و سه سال آیات قرآن به دو شکل نازل شده. آیاتی که در آغاز بعثت در مکه نازل گردیده، آیاتش کوتاه و موزون است مانند«و الضحی، و اللیل اذا سجی، ما ودعک ربک و ما قلی، للاخرة خیر لک من الاولی...»و یا:«الرحمن، علم القرآن، خلق الانسان، علمه البیان...»
این مقاطع کوتاه و موزن در حفظ آیات، تأثیر بیشائبهای داشته است، آنهم در میان مردم روزگاری که امی بوده و با سوادی که بتواند آیات را بنویسید به ندرت یافت میشده است-البته با گسترش اسلامن وتشویق به کسب دانش و بکارگیری شیوه تعلیم و تعلم قرآن با مرور زمان این کمبود رفع گردید و افراد زیادی به کتابت قرآن اشتغال ورزیدند-و این است که میبینیم در سالهای بعد آیات و سور بزرگتری در مدینه نازل شده است، زیرا در مدینه، هم آرامش بیشتری برای مسلمانان بود و هم امکانات نوشتن و ثبت آیات.
کسانی را که رسول خدا، میخواست به منطقهای اعزام کند، ملاک را«اقرء هم للقرآن» معین میفرمود.و نیز از آنان که در غزوه احد شهید شدند، چند شهید را ککککه در برابر پیامبر میگذاشتند تا بر آنها نماز بخواند آن حضرت میفرمود:«اقرء هم للقرآن»را قبله ایشان قرار دهید.دو تا که در یک قبر دفن میکردند، میفرمود:«اقرء هم للقرآن»را...بدینجهت جامعه آن روز فضیلت بزرگی برای حفظ قرآن قائل بود، مؤمن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
به نظر من موضوع«کتاب وحی»به این عنوان که افراد معدودی به کار کتابت وحی اشتغال داشتهاند درست نیست زیرا همه مسلمانها کاتب وحی و حافظ آن بوده و سعی میکردندذ قرآن را بیشتر حفظ کنند و بنویسد.بر هرچه در اختیار داشتند، چوب، سنگ، چوبهای درخت خرما، استخوانت کتف گوسفند، پوست، پارچه و...قرآن را مینوشتند و این کار به گونهای گسترش داشت که اصولا تحریف قرآن را غیر ممکن مینمود.
نزول تدریجی قرآن، این نتیجه را داشت که وقتی دو سه آیه نازل میشد، پیامبر(ص)برای مسلمانها میخواند، آنها حفظ میکردند، بعد آیهای دیگر نازل میگشت.
در روایات آمده است که پیامبر(ص)در شبهای ماه مبارک قرآن را-آن مقدار که بر او نازل شده بود-با جبرئیل مقابله میفرمود.همانطور که مسلمانها با هم مقابله میکردند و برای هم بازمیخواندند.
*کیهان اندیشه:مسأله تحریف قرآن، در عالم اسلام، در چه زمانی و توسط چه کسانی مطرح گردید؟
-بهتر است به جای اینکه بگوییم مسأله تحریف، گفته شود:کوشش برای تحریف قرآن را چه کسانی و در چه زمانی آغاز کردند.زنادقه در اواخر خلافت بنی امیه این گمان خائنانه را در سر پروراندند و تلاشهای بینتیجهای را بکار بستند.این ادعایی است که نیاز به اثبات دارد و من در کتابی که مشغول تحریر آنم، به تفصیل بیان کردهام.اگر درگذشته گفته میشد که در میان نام صحابی رسول خدا(ص)، صدها«صحابه ساختگی»وجود دارد، کمتر کسی میتوانست باور کند، ولی در تحقیقی که نمودهام و چاپ شده در آن نام نود و سه صحابی آمده و ساختگی بودن آنها اثبات شده است.چه کسی این نامها را ساخته است؟زنادقه!
همانند صحابی ساختگی، راویان ساختگی هم وجود دارند که هفتاد و سه نفرشان را نام بردهام و علاوه بر اینها سی و چهار شهر و سرزمین، جعلی و بی اصل.احادیث تحریف قرآن نیز ساخته و پرداخته زنادقه است.
این زمزمههای، اول درمکتب خلفا آغاز شد و بعد به مکتب اهل البیت(از طریق راویان)راه یافته است.اولین کس در این طرف، ابو مخنف است که وفاتش 157 یا 175 میباشد.
بر حسب مطالعهای که نمودهام، در حدود سال 120 هجری، زنادقه این احادیث را ساختهاند.یعنی اوائل قرن دوم، آنان تاریخ اسلام را واژگون کردهاند، ابوذر را مخرف، خرافه پرداز و معاویه را مترقی نمایانده است.این کار زنادقه است و بعد به مدارک ما هم راه یافته است.بعد از ابو مخنف، مرحوم شیخ روایات را از او گرفته است و...تا امروز در مکتب اهل البیت، غلات و افراط گران خرابکاری کردهاند، همچنانکه در مکتب خلفا، زنادقه خرابکاری نمودهاند.
البته بعضی از این روایات و مطالب ساختگی زنادقه، سوء استفاده از بعضی کلمات و روایاتی است که برخی از روی غفلت و عدم توجه به غایت آن گفتهاند.و بعضی کلا ساخته و پرداخته زنادقه است، بی هیچ اساس، مانند«داستان قرانیق»، زیرا این داستان را نه اصحاب و نه تابعین هیچکدام بدان اشاره نکردهاند.
و اما آنچه در کلمات و روایات سبب سوء استفاده زنادقه شده، روایاتی از این گونه است که:عثمان، ام المؤمنین عایشه و ظاهرا ابی بن کعب گفتهاند آیه«ان هذ ان لساحران»باید «ان هذین لساحران»باشد.به عثمان گفتند، پس قرآن را تغییر بده، گفت خیر:«ان العرب ستقیم بالسنتها فی القرآن لحن...».
عثمان فقط حرفش را زده و بس، ولی همین حرف موجب سوء استفاده زنادقه شده است.از جمله روایاتی که به دروغ از پیامبر نقل کردهاند این است که قرآن را تا هفت لفظ میتوان خواند عجل را بگویید اسرع، اسرع را بگویید هلم...!
این روایت را به عمر بن خاطا نسبت دادهاند، ول ما اثبات کردهایم که او از این حدیث خبر نداشته است.ا در مقام کشف حقیقت هستیم و در این وادی عمر و علی(ع)نداریم ما هستیم و قرآن، برای ما غلات و زنادقه یکسانند.
از جمله احادیثی که جعل کردهاند و در مصاحف ابن ابی داود سجستانی(در حدود صال 330)آمده، این است که حجاج افزوده است!این حدیث جعل زنادقه است.و اگر در روایاتی از ائمه(ع)نقل شده که اینان قرآن را تحرف کردند منظور این قرآن موجود نیست بلکه نظر آنان به همین اقوالی است که میگوید«ان هذان»باید«ان هذین»باشد یا«و لا الضالین»باید«غیر الضالین»باشد.که این نظریهها قطعا در قرآن وارد نشده و صرفا یک نظریه بوده و منظور ائمه تخطئه این نظریات بوده است(که متأسفانه این نظریات با آنکه از سوی ائمه(ع)تخطئه هم شد باز راه سوء استفاده و شایعه تحریف را برای زنادقه هموار کرد.) کسانی که میخواستند فضیلتی برای خلفا بیان کنند-اگر نگویم بتراشند-گفتند پیامبر قرآن را جمع نکرده، بلکه ابو بکر جمع کرده است، و برخی گفتند عمر جمع کرده و دستهای گفتند عثمان!ولی همه اتفاق دارند که عثمان قرآن را نوشت.
یکی از درغهای که در اینجا آوردهاند این است که عثمان برای ثبت هر آنیه در قرآن در شاهد میخواست.آیهای نزد خذیمه بود ککه9 شاهددیگری نداشت ولی چون گفته بودند که پیامبر وی را«ذو الشهادتین»نایده، شهادت او را به جای دو شهادت پذیرفتند.
در روزگاری که هزاران نفر قاری و حافظ قرآن بودند، آیا این گونه گزافههای قابل پذیرش است؟!برخی متعصبان برای نفی فضیلت عثمان(که ما گفتتیم اساسا این فضیلت برای شخص خاصی نمیتوان ثبت شود زیرا کتاب وح یمحدود نبودهاند)گفتهاند که چون عثمان معصوم نبود، پس گرد آوری او قابل اعتماد نمیباشد.
اینان متعصبانی هستند که از عشق حقیقت گرفتار کوری شده و با حقیقتی بزرگتر به ستیزی ناخود آگاهانه برخاستهاند، و«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»را نادیده گرفتند.
اگر بنا بود حفظ قرآن نزد حضرت حجت صاحب الزمان(عج)باشدو بس، پس این فضیلتی برای قرآن نست چرا ککه تورات و انجیل واقعی نیز نزد حضرت حجت(ع)وجود دارد! قرآن خود میگوید:«ان علینا جمعه»ولی عدهای برای نقل فضیلت عثمان، جمع آوری قرآن را به او نسبت دادهاند و برخی در توجیه این سخن گفتهاند که در«واقعه یمامه»چهار صد قاری کشته شد و بیم آن میرفت که قرآن از بین برود، بدینجهت عثمان به گرد آوری قرآن همت گماشت.من مطالعه کردم و دیدم که در غزوه یمامه سه هزار قاری قرآن حضرور داشته و اگر چهار صد نفرشان هم کشته شده باشد، باز با وجود بقیه این بیم جا نداشته است و لازم نبود قرآن را از فلان عرب صحرایی بگیرند و این تعدادی است که در جنگ حضور داشتهاند و اما دیگرانی که در مدینه بودهاند چه؟!
در میان احادیث، چه تفسیری و چه غیر آن روایات مخدوش و غیر صحیح زیاد است متأسفانه پیروان مکتب اصول، فقط بررسی متن و سند احادیث را در محدوده احادیث فقهی پیاده کردند و در ورد سایر احادیث، ابزار علمیشان را فرو گذاردند و با احادیث تفسیری، همانند اخباریها عمل کردند!
هیچ بررسی نکردند و نمیکنند که آیا این حدیث صحیح است یا خیر، معارض با قرآن است یا خیر!با کمال تأسف علم قرآن و علم سیره تا به امروز در حوزههای علمیه اعتبار علم فقه را ندارد!علم سیره در حوزه بیآبرو است، سیره نویسان و داستان نویسان، بیسواد معرفی و تلقی میشوند.این بینش بس غلط و نارواست.
احادیث فقهی از زمان شیخ صدوق تا زمان آیت الله بروجردی جمع آوری گردید و بر اساس آن فقه استدلالی بسیار خوبی نو.شته شد ولی این کارها نست به احادیث قرآن عمخلی نگردید. این کار در ورد قرآن نه اهمیتش کمتر از فقه است و نه آسانتر از آن است، بله نیاز به تبحر و آشنایی کامل به ابعاد معارف قرآنی دارد.
*کیهان اندیشه:از مباحثی درباره قرآن تا کنون داشتهاید آیا چیزی را مورد تجدید نظر و تکمیل بیشتر قرار دادهاید.
-حدود چهل سال است که مطالعات خود را در سنت پیامبر و حدیث و سیره به منظور تنقیح متون مذکور را از آشفتگیها و اسرائیلیات، متمرکز کردهام.و مشغول بررسی احادیث ساختگی وارد شده هستم و اینها را بررسی میکنم که در اصطلاح گفته میشود:«تمحیص سنت الرسول»و آنچه بحث تا به امروز داشتهام گزارش گوشههایی از این کار بوده است.پس از پیروزی انقلاب و برپائی جمهوری مبارک اسلامی در ایران، معتاندان در پی خدشه دار کردن آن بودند و میخواستند ضربت فکری وارد بیاورند، قرآن را مطرح کردند و نسبت دروغ به تشیع دادند که قرآن را شیعه تحریف کرده و اینها به قرآن دیگری قائلند غیر از قرآنی که در بین همه مسلمانها است، این خلاصه بحث است، من در جزء اول«معالم المدرستین»جواب آن را محکم فشرده دادم و خیال میکردم کافی است، ولی بعد دیدم به قول آن عالم که در هند است به من گفت:دتویست کتاب به زبانهای مختلف فقط در هند علیه نظریه شیعه در تحریف قرآن چاپ کردهاند.
دولت سعودی قسمتی مهم از درآمد صادرات نفت را برای مبارزه فکری و اینکه اینها مسلمانان نیستند خرج میکند تا اثبات کند که اسلام فقط نزد سعودیها و وهابیهاست که مردم ایران در جمهوری اسلامی اسلام ندارند.در این باره کتابهای زیادی نوشتهاند ولی کسی مانند «احسان ظهیر الهی»این جهت را تعقیب نکرده است، او کتابی نوشته به نام الشیعة و القرآن که من چاپ پنجم آن را دیدم، در آن کتاب از«فصل الخطاب»حاجی نوری(که اسم کتاب «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب»است و خود این اسم برای شکستن شیعه کافی است)نقل کرده، و قسمتی از کتاب فصل الخطاب را گرداور کرده و در کتابش آورده، یک باب این کتاب که نزدیک به نصف کتاب را شامل میشود به این عنوان آغاز میشود:
«الف دلیل شیعی علی تحریف القرآن»!
با دیدن این کتاب متوجه شدم که آنچه در جلد اول معالم المدرستین آوردهام کافی نیست.بنابراین من بایستی به دو کتاب رسیدگی کنم، یکی«فصل الخطاب»و دیگری«الشیعة و القرآن»و در دو باب پاسخ گویم.
در باب اول به بررسی احادیثی بپردازم که«فصل الخطاب»از احادیث اهل سنت آورده-و خواسته است نتیجه بگیرد که قرآن پیامبر مورد دست برد قرار گرفته و کم و زیاد شده-و در باب دوم احادیثی را که احسان ظهیر، از شیعه نقل کرده مورد بررسی و نقد قرار دهم. در باب اول و دوم احادیثی بوده که حاجی نوری یا بدانها دسترسی نداشته و یا به جمال از آنها گذشته است مثل حدیث«سبعة احرف»و نیز برخی احادیث را که احسان ظهیر در «الشیعه القرآن»نیاورده بنا داشتم منهم یادآور نشوم و یرای اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنا چشم پوشیدم و کار را در یک جلد خواشتم تمام کنم ولی بعد که رفتم به دنبال بحثهای مستشررقان دیدم هیچ حدیثی از مکتب خلفا نمانده است مگر اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنها چشم پوشیدم هیچگونه تحریف و دستبرد قرار نگرفته است، در خاتمه نظر داشتم که آنچه مستشرقان و خاور شناسان در این بابت نوشتهاند مورد بررسی و نقد قرار دهم. در اب اول و دوم احادیثی بوده که حاجی نوری یا بدانها دسترسی نداشته و یا به اجمال از آنها گذشه است مثل حدیث«سبعة احرف»و نیز برخی احادیث را که احسان ظهیر در «الشیعه و القرآن»نیاوده بنا داشتم منهم یادآور نشوم و برای اینکه دستاویز برای دشمنان اسلام نشود از آنها چشم پوشیدم و کار را در یک جلد خواستم تمام کنم ولی بعد که رفتم به دنبال بحثهای مستشرقان دیدم هیچ حدیثی از مکتب خلفا نمانده است مگر اینکه آنها آوردهاند و به استدلال کردهاند!با این فرق که در کتابهای حدیث اهل سنت به عنوان حدیث فلان عن فلان آمده ولی مستشرقین آن را به سبک تجزیه و تحلیل درآوردهاند نمیگویند چنین روایت شده است میگویند در«سبعة احرف»پیامبر اجازه داد، خدا اجازه داد، قرآن را تا هفت و با هفت لفظ خودت بیاوری!بعد هم تجزیه عقلیش هم میکنند!
بدین جهت لازم دیدم که برگردم و آن احادیثی را که از کنار آن رد شدهام و بیان نکردهام یادآور شوم ولی دریافتم که این پژوهش نیاز به ساختن یک زیر بنا دارد و عصر نزول و آیات مکی و مدنی با توجه به محیط مکه و مدینه و جو فرهنگی حاکم بر آن باید مورد بررسی قرار گیرد.و این موضوعی است که تحت عنوان«المجتمع الذی فیه القرآن و انتشر منه» مورد بررسی قرار دادهام.
در تاریخ قرآن باید کیفیت تعلیم پیامبر به مسلمانها تبیین شود، چگونه آیات را میخوانده وء چگونه تعلیم میداده است؟آیا هیچ قرآنی در عصر پیامبر به صورت کامل یا غیر کامل وجود داشته است؟
در روایتی دیدم که راوی میگوید پیامبر در مدینه هر بار ده آیه به ما آموخت ده آیه را یاد میگرفتیم، سپس ده آیه دیگر و...
برای مثال، یکی از صحابه در مسجد دمشق 1600 شاگرد را تعلیم قرآن میداده است به این شکل که آنها را به گروههای ده نفری تقسیم کرده و هر ده نفر یک عریف(ناظر)داشتهاند که مجموع این ناظران و سرگروها 160 نفر میشدهاند.
اینها مطلبی است که تحت عنوان«من تاریخ القرآن»مورد بررسی قرار دادهام و سپس به بحث روایات«مدرسة الخلفا حول القرآن»پرداختهام که در این بخش روایاتی که قبلا یادآور نشده بودم، مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.